برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

زندان نفس !

مهجور | يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ب.ظ | ۱ نظر

#چرت_نویس

#نخون_منم_راحتترم 

الان که دارم مینویسم ساعت سی و هفت دقیقه بامداد روز یکشنبه است ... فرمانده مان (همان دوست بسیجی ) هم اکنون تماس گرفت و من چون در روز که روز است تلفنم زنگ نمیخورد ، از این زنگ شبانه متعجب شدم و به همین دلیل پاسخ ندادم ! اصلا دلم میخواهد جواب هیچکسی راندهم 😊 افسردگی عمه ات داره :دی دلم میخواهد بروم و به همان مامور امنیت اخلاقی که #حجابش مقداری ایراد داشت باز هم تذکر بدهم و انقدر گیر بدهم تا بگوید : بپر بالا دختر 😊 من هم بگویم علی یارت بریم :) اخ که چقدر فکر کردن به این روند شیرین است :دی  دلم میخواهد دستبند به دست با حالتی مثل زندانی های قاتل به داخل بازداشتگاه پرتم کنند و از ان سوراخ کوچک که تنها روزنه ی نور است برایم اب و غذا بیاورند و محترمانه بگویند : کوفت کن :) لااقل میتوان روی چاردیواری های زندان حرف دل را حک کرد .... انجا کسی تورا بی فرهنگ خطاب نمیکند ... اصلا حکاکی روی دیوار یک اصل است در انجا ....زندان را دوست دارم چون باعث میشود از زندان درونت رها شوی ... شدیدا به یک زندان نیازمندم 😊 لطفا در نیازمندی ها چاپ شود 😊 #همین

#زندان_نفس

#گیر_گیرم

#خدا_دستت_رو_بده

#دستم_سمت_اسمون_تو_درازه

  • مهجور

نظرات  (۱)

موفق باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">