برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

تشییع سه شهید وشهید شعاعی 16 مرداد 94 !

مهجور | يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۸ ق.ظ | ۱ نظر


بسم الله

الان ساعت 11:11 روز یکشنبه 15 شهریور94

..............................................................................................................

16 مرداد جمعه بود و چون تازه خبرنگار شده بودم ، دوستم پیام داد که امروز تو باید بری خبر نماز جمعه رو بنویسی

ابدا حال نداشتم برم و گفتم من نمیرم و حالم بده و ازاین حرفا

نزدیکای اذان شد که توی تلگرام یکی ازبچه ها پیام داد که انگاری امروز بعد ازنماز جمعه تشیییع شهداست و مطمان نبود که واقعا هست یا نه ...

بعد از کلی پرس وجو فهمیدم که بله هست

خلاصه سریع اماده شدم و رفتم حرم و به نماز جمعه هم رسیدم

انقدر حواسم پرت بود که یادم رفت به گوهرشاد هم بگم بیاد و فقط به رفیقم خبر دادم

چون معمولا من وگوهرشاد و رفیقم سه تایی میریم تشییع شهدا رو

البته پایه ثابت منم و اون دوتا متغیرن :دی

یعنی گاهی یکیشون میادو یکیشون نمیاد ...

بعد ازنماز رفتیم دم در ورودی شبستان و هواهم افتضاح گرم بود ولی جمعیت خیلی زیاد بود 

شهدا رو اوردن و این سری بجای اینکه هادی خادم مداح باشه ، حاج مهدی سلحشور مداحی می کرد ....

شهدا رو تا بوستان کتاب تشییع کردن و از اونجا شهید شعاعی رفت کرمان  و سه تا شهید مدافع حرم رو هم گذاشتن توی امبولانس و راهی بهشت معصومه شدیم ..

شهدای مدافع حرم سه تا بودند به اسم های :

شهید مجتبی امیری

شهید محمدرضا جوادی

شهید رضا نظری

هر سه شهید از تیپ فاطمیون بودند و افغانی و مقیم قم ...

توی اتبوس یه خانومه افغانی بی قراری میکرد و ضجه میزد

یه بچه ی کوچیک هم بغلش بود

همش می گفت دعا کنید پسر منم برگرده ..

توی ذهنم سوال شده بود خب این خانوم بش نمیاد که پسرش رفته باشه جنگ و حتمن پسرشو گم کرده ..

خانومهایی که اطرافش بودن ازش پرسیدن که چی شده ؟

گفت پسرم رفته سوریه جنگ و وقتی شهید شده پیکرش رو پیدا نکردن

گفت یکی از همین شهیدایی که الان اومدیم تشییعش هفته ی پیش اومد خونمون و یه لباس از بچم اورد و قول داد بچمو برگردونه

ولی حالا خودش شهید شد

با گریه هاش همه گریه می کردن ...

داد میزد که خدا حالا کی پسرمو برگردونه ؟

موبایلشو از کیفش دراورد و عکس پسرشو به همه نشون داد

گفت تازه براش نامزد کرده بودیم

عکس نامزدشو هم نشون داد

پسرش بیست سالش بیشتر نبود

ولی خیلی مرد بود

خیلی

پایان

صلوات

  • مهجور

نظرات  (۱)

  • روایت شیدایی
  • چ جالب شهید پست قبلی هم فامیلیشون شعاعی بود

    پاسخ:
    همون شهید پست قبل بودند منتها روز جمعه با اون سه تا شهید تشییع شدن دوباره و بعدش هم راهی کرمان شدند برای مراسم تدفین و تشییع 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">