برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

قرص های مامان بزرگ !! 2 !!

مهجور | جمعه, ۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۱۵ ب.ظ | ۳ نظر

بسم الله

الان ساعت 17:55 روز شیشم فروردین 95

الان که مینویسم نشستم روی تپه های مشرف به روستا 

یعنی اینور روستا و خب اون کوههایی که تابستون ازشون بالا کشیدیم اونور روستان 

کاش میشد عکس بذارم 

نمیتونم

چرا؟

چون اینترنت وای فای عمه ام اینا تموم شد

چرا؟

خب نه نفر بودیم که رمزشو داشتیم :|| 

بدبخت نابود شد خب😐

دیگه مجبورم قربون صدقه ی بسته ی نتم برم😄

القصه

دیروز صبح که طبق روالهای روز قبل بیدار شدم و قرصای مامان بزرگو دادم و بعدش با خواهرم تصمیم گرفتیم بریم خونه آقاجونم اینا

چون دایی محمودم امروز میخواستن برگردن تهران خونشون و خب دلمون واسه گل پسرش تنگ شده بود 

رفتیم اونجا و ناهار اونجا بودیم 

عصر که شد باکلی اصرار سوار بر ماشین دایی رفتیم سمت باغ آقاجونم .

هوا ملس بود

ولی

انقدر عجله ای رفتیم که نه چایی بردیم نه نون پنیر گوجه خیار 😐

خاله ام دوتا سیب و دو تا دونه پرتغال اورده بود واسه شیش نفر 😕

کلا یکساعت اونجا بودیم و بعدش هم برگشتیم رفتیم سر قبرستون و فاتحه ای واسه اموات گفتیم 

البته من یه دونه گفتم واسه همشون ! 

و بعدش قرار بود خونه عمه بزرگم مهمون باشیم شام که فهمیدم خونه عمه کوچیکه مهمونیم

خب مستقیم رفتیم اونجا 

بعدش هم عمه بزرگه ایناهم اومدن اونجا :)

خب اونجا یه لحظه به نت وصل شدم و دیروز یه سوتی داده بودم و به همین خاطر تصمیم گرفته بودم با دوسه تا از بچه ها قطع رابطه کنم

اعصابم سرش خورد بود 

شب وسط مهمونی وقتی ب نت وصل شدم ، رفیقم یه سری پیام فوروارد کرد از اون دوستم که پیشش سوتی داده بودم و یکی از رازهای زندگیمو فهمیده بود ،

محتوای پیامش اشک و غم بود

اما

من ناراحت بودم همچنان که چرا فهمیده

اینجا بود که اشکم دراومد و همه پرسیدن ک چی شده و از این حرفا ....

خوبیش این بود که موقع سفره پهن کردن بود و هیچ کمکی نکردم 😄

بعدش هم خودمو ناراحت نشون دادم که نه سفره جمع کنم و نه ظرفا رو بشورم 😄

و اینگونه شد که سنگین و رنگین نشستم ☺️

تهش هم که بابام انقدر گفت پاشو از همه عکس بگیر که ناچارا بلند شدم و از هر گروهی ک داشتن دوسه نفری و سه چهار نفری حرف میزدن عکس و فیلم گرفتم 

و بعدش هم رفتم خونه 

و اونجا بود که به سرم زد که تلگراممو دیلیت کنم 

و دیلیت کردم !

صبحش بیدار شدم و نصبش کردم

اما

شماره ی بهترین دوستامو از گوشیم پاک کردم 

که دیگه نتونم باهاشون دوست باشم

و هرزمان هم برگردم قم قطعا شمارمو عوض می کنم !

تنهای تنهای تنها :)

اونا به زور تحملم می کنن و خب نمیخوام این تحملشون تهش به توهین و دعوا و بحث ختم بشه

من اخلاقم درست نمیشه

حال اونارو هم بد می کنم

ترجیحا باید از زندگی چهار پنج نفرشون برم بیرون تا بتونم یه ذره روی اخلاق و رفتارم کار کنم

اوناهم یه نفس راحت از دستم بکشن 😄

خب 

امروز 

امروز صبح با قرصای مامان بزرگ سپری شد تا عصر 

اومدم بعداز ناهار ی ذره بخوابم ک دخترخاله ام پیام داد که میای بریم باغ ، شبدر ترشی بخوریم؟!

مث ادمی ک برق چهارولت بش وصل کرده باشن با خواهرم سریع اماده شدیم و حرکت به سمت خونه ی خاله 

از اونجاهم با دخترخاله ها اومدیم باغشون 

و 

شبدر و ترشی

و ما ادراک شبدر ترشی

عمرااااا بچه های شهری شبدر ترشی رو درک کنن و یا در مخیله شون بگنجه !

شبدری که هزار جور میکروب داره رو با ولع تمام توی ترشی میغلتونیم و میل میکنیم اونم سر زمینش و نه اینکه بشوریمش 😄

اصلااا هم اتفاقی برامون نمی افته !

" روستایی بودن رو با همه ی تراژدی هاش دوست دارم "

البته اون بسیجی بودنه 

ولی خب 😄

الان صدای پارس سگ داره میاد 

و از اونور روستاهم صدای ساز و اهنگ عروسی 

منم درحال نگاه به صفحه ی گوشی و تایپ 

انگشتم درد گرفته البته 😐

یه چیزی یادم رفت 

راستش دیشب قرار بود مهمون عمه بزرگم باشیم 

بعد ک کنسل شد

نمی دونم امشب مهمونشون هستیم یانه

کاش باشیم

لااقل از خونه مامان بزرگم بهتره :/

گوشیم شارژش 5 درصد شد

دیگه صفحه رو خوب نمی بینم 

بازم اگه ی اتفاق غیر تکراری افتاد می نویسم :|

.

.

.

پ.نون :دیشب مامان بزرگم ، بجای اینکه قرصهای ساعت نه و دهشو بیاره خونه عمه ام اینا ، قرصهای ساعت دو بعداز ظهرشو اورده بود :| دعواش کردم :|

  • مهجور

نظرات  (۳)

  • روایت شیدایی
  • بیچاره مادر بزرگ
    پاسخ:
    قرصهایشان را میل نکردند امشب دوباره مثل دیشب ! 
    آجی خیلی قشنگ نوشتی :) انشالله خیلی بهت خوش بگذره :)
    پاسخ:
    ان شاء الله 
    ممنون :)
    merC

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">