برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

نامه ای عاشقانه به قلبم ...

مهجور | پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۵۶ ب.ظ | ۲ نظر

#عاشقانه 

بسم الله 

داستانی که میخواهم برایتان بگویم یک داستان واقعیست ...

داستان من و عشقم 

عشق در یک نگاه ....

من عاشقش شدم 

فقط با یک نگاه و دلم رفت و قلبم تسخیر شد ! 

باورتان میشود؟!

خب من هم آدمم، دل دارم ، انقدر بد نگاه نکنید خجالت میکشم ...

وقتی اسمش راشنیدم قلبم عین دخترهای 16 ساله ریخت ...

اصلا اول عاشق اسمش شدم 

چون هنوز ک هنوز است او را ندیده ام ...

لپانم گل انداخته است 

اسمش ابراهیم است 

هم نام پیامبری که آتش بر او گلستان شد ...

پیامبری که برای اینکه حرف معشوقه اش روی زمین نماند ، تا پای قربانی کردن پاره تنش رفت ...! 

بلی من اول عاشق نامش شدم 

آخر این نام برازنده ی اوست ....

شیر پاک خورده است که همچین اسمی دارد ! 

من درخیالات خودم از او بهترین ها را ساخته بودم...

عاشقانه با او صحبت میکردم و مثل دختربچه ها قهر میکردم آشتی میکردم اخم میکردم اما او فقط لبخند میزد ...

انقدر لبخندش شیرین بود که من خنده ام میگرفت ...

همه اینها را از روی اسمش تصور میکردم 

او برای من بهترین همدم بود و ساعات دلتنگی ام را پر میکرد ....

عاشق عطر پیراهنش بودم 

بوی گل #یاس میداد ....

عاشق گل یاس بود 

خودش میگفت که گل یاس را خیلی دوست دارد ! 

تازه وقتی دلش میگرفت روضه میخواند ...

روضه گل یاس 

گفتم که عاشق گل یاس بود ...

من هم وقتی از دست آدمهای دورو برم شاکی بودم میرفتم بی اجازه مینشستم پای منبرش و او روضه میخواند 

من هم های های اشک میریختم پا به پایش ...

راستش بعد از این همه عشق و علاقه ای که بینمان ایجاد شده بود من دوست داشتم ببینمش 

ولی او دوست نداشت کسی او را ببیند :( 

اما عکسش را گیر آوردم 

الان قابش کرده ام به دیوار خانه 

خیلی قشنگتر از آن چیزی بود که تصور میکردم ..

وقتی برای بار اول عکسش را دیدم ضربان قلبم تند شد و اشکها بی اختیار سرازیر میشدند ...

یادش بخیر :( 

پشت عکسش آدرسی بود که هیچوقت تغییر نکرده بود ولی دقیق هم نبود ...

هنوز هم که هنوز است تغییر نکرده است ...

وقتی آدرسش را دیدم کلی بهش غر زدم ک این رسمش نیست 

من باید او را ببینم 

اصلا مگر میشود عاشق معشوقش را نبیند ؟؟ 

اما او عاشق گل یاس بود 

میگفت گل یاس نام و نشانی دارد اما آدرسش دقیق نیست مثل آدرس خودم 

کلی برایش اشک ریختم امابازهم کارساز نبود 

او فقط لبخند میزد 

فقط بهم گفت هروقت که دلم برایش خیلی تنگ شد چشمانم را ببندم 

خودم را در کوچه های آدرس نادقیقش تصور کنم 

سرم به دیوارهای خاکی اش بگذارم و صدای روضه را دنبال کنم ...

گفت هرکجا روضه گل یاس بود من آنجام ...

او مرا آروز به دل گذاشته است 

آرزویم دیدن روی ماهش است 

من به او میگویم منتظرت هستم آقا ابراهیمم 

ولی او در جواب به من فقط لبخند میزند ، لبخند ....!

راستی آدرسش را میدهم اگر دوست داشتید بروید 

#جنوب_ایران 

#فکه 

#کانال کمیل

  • مهجور

موبایل یازده دوصفر !

مهجور | يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۰۵ ب.ظ | ۹ نظر

بسم الله

یادم می آید دوم دبیرستان بودم که "تلفن همراه " خریدم ! خب در آن زمان اگر "تلفن همراه " دار بودی ، یک آدم باکلاس محسوب میشدی ! 

یادش بخیر دقیقا عین آدم های ندید بدید روزی "هزار تومان " یا گاها " دوهزار تومان " اس ام اس بازی میکردیم ! 

خب آن زمان اس ام اس بازی هامان ، روکم کنی بود ! 

یادش بخیر ! 

هیچوقت "تلفن همراه " مانع تحصیلمان نبود ! 

هعی 

گذشت و گذشت و گذشت تا به الان رسید ! 

بچه هنوز چشمانش را باز نکرده است ، به او "تبلت " نشان میدهند و میگویند : 

نی نی 

نی نی 

بیا ببین بابا واست چی خریده 

تازه دیده شده نی نی وقتی میخواهد زبان باز کند هعی تلاش کرده است تا بگوید تبلت تبلت !!! 

و باز هم هعی 

دشمن خیلی ناز است ! 

مهربان است ! 

لبخند بر لب دارد ! 

من دشمن را دوست دارم ! 

خیلی دلسوزانه به ما یاد داد که آقاجان بیا در هزینه هایت صرفه جویی کن و انقدر پول "اس ام اس " نده ! (همان پیامک خودمان ) 

گفت بیا "واتس اپ " ،"وایبر" ، "هایک " ، "تلگرام " ، "اینستاگرام " و.... را نصب کن و حالش را ببر جوان ایرانی ! 

دوساعت با زری حرف بزن ...

چارساعت با پری حرف بزن ...

خب شش ساعت کم است ! 

برو بالاتر 

آخ دیدی عکس فلان مهمانی که رفتی را یادت رفت در اینستاگرا قرار دهی ؟؟ 

خب چند لایک خورد ؟ 

ای بابا لایک خورهایت کم است ! 

صبر کن برو فلان پیج را بچرخ ببین چه خبر است ! 

خب چرتکه را بیاور حدودا 9 ساعت از زندگی ات را حرام " اینترنت " کردی ! 

#احسنت

#بیست 

دمت گرم جوان ایرانی ! 

خیلی قشنگ نمیگذاری حرف " رهبرت " بر زمین بماند ! 

بجای اینکه با "کتاب" خوابت ببرد ، با فکر اینکه فلان آدم پستم را لایک کرد یا نکرد خوابت میبرد ! 

وبازهم #احسنت 

چه خوب در علم به #قله رسیدی ! 

باریکلا جوان ایرانی 



پ.نون: دشمن من ، من هستم و تا وقتی که نتونیم  خودمون رو شکست بدیم ، هرچقدر هم که بگیم مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل ، فایده ای نداره ! 

هروقت که نفس رو شکست دادیم اون موقع قشنگ میتونیم بگیم من یک "جوان ایرانی " هستم !! 

از ابزار دشمن علیه خودش استفاده کنیم نه به نفع خودش ! 


+به مدت یک هفته کل وسایل ارتباطی موجود روی گوشی رو حذف کردم تا بتونم از شنبه که ان شاالله ترم جدید شروع میشه با یک برنامه مدون اینترنت بیام ! 


+فارغ شدن از وسایل ارتباط جمعی سبب میشه یادم بیاد یه وبلاگی هم دارم :)))))


+ شرمنده شهدا نباشیم صلوات 



  • مهجور

من کی ام ؟!

مهجور | جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۳۹ ب.ظ | ۲ نظر

بسم الله 

میگویند اینجا باید خودتان را معرفی کنید . 

من کی هستم ؟

خب راستش را بگویم نمیدانم 

فقط این را میدانم که بدنیا آمدم و تصمیم براین شد که نامم فاطمه باشد ...!

پدربزرگم خدایش رحمت کند فراموش کرده بود سادات را به فاطمه بچسباند و ما شدیم فاطمه خالی 

پدر هم یک فامیلی به ما دادند و شدیم فاطمه ....!

خب من بزرگ شدم و زندگی را ساختم 

اصلا همین لفظ بزرگ شدن زندگی ساز است 

اما شدم مصداق این شعر که میگوید :


" خشت اول چون نهاد معمار کج "

" تا ثریا رفت دیوار کج " 


البته نمیدانم که شعر را درست خواندم یانه ، حالا خیلی اهمیت ندارد و اصل موضوع است ! 

من الان دارم کلاسهای کارگری را میروم 

زیر دست بناهای خوبی کارگر هستم 

آخر من بدبخت باید این همه آجر تا ثریا را زمین بگذارم و دوباره ملات درست کنم و یک دیوار صاف بچینم 

خب کار سختی است 

تازه فهمیدم کار سختیست 

وقتی اوستایم ملات ریخت روی سرش و عصبانی شد فهمیدم کار سختیست 

من بیچاره هم هعی باید قر بشنوم !  

دارم تلاشم را میکنم ک یاد بگیرم 

حتی شده دفترچه برده ام سر ساختمان و اوستا به ریشم خندیده است 

آخر کارگر باسواد ندیده است :/ 

چقدر از موضوع دور شدم 

من کی ام ؟

 من منم که باید منیت را کنار بگذارم و هعی شعار ندهم 

البته مرگ بر آمریکا نقل و نبات دهانمان است ! 

ای بابا 

چرا سیاسی شدم ؟ 

یک آن یاد یک جمله ای  افتادم ک میگوید  " نمیدانستم اهل سیاستی بانو"

البته جمله نصفه است و همین مقدار برای نوشتن این مطلب کفایت میکند ! 

باز هم یادم رفت چه میخواستم بگویم


آهان 


" من کی ام ؟! " 

  • مهجور