برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

راهیان عشق

مهجور | سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

بسم الله 

ساعت الان 23:33 

دارم توی موبایل تایپ می کنم و انگشتام درد میکنه

اما دوست دارم الان بنویسم 

بنویسم ک این راهیانم رو مدیون یه شهید پاکستانی هستم 

شهیدی ک من حرفاشو نمیفهمم 

ولی اون خوبببب حرفای منو میفهمه 

شهید مظاهر حسین 

هنوز ک هنوزه توی شوکم که چی شد با ی توسل ب ی شهید مامان بابام رضایت دادن ب رفتن ...

چی شد ک با توسل ب شهدا ، رفتن گوهرشاد و دوستش جور شد 

چی شد ک دانشگاه گوهرشاد ایناهم به دانشگاه ما ملحق شدن و همه باهم میریم .... 

همه ی اینارو وقتی برگردم از سفر باید بنویسم ..

چقدر دوست دارم ک این اخرین باری باشه که میرم راهیان و به شهدا قول میدم و نزنم زیر قولم ....

کاش این اخریش باشه و مث سالهای قبل نباشم .... 

خیلی خوابم میاد ولی چون استرسی ام خوابم نمیبره :)))

خب همین 

م

هجور13 

94/12/18

.

.

پ نون : قطعا بجای شهدای مدافع حرم هم قدم برمیدارم ....

  • مهجور

تشییع کتایب حزب الله 29 دی 94 !!

مهجور | شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ب.ظ | ۲ نظر

الان ساعت :

13:47

تاریخ :

94/12/15

........................................................................

 

خب راستش خاطره ی این تشییع رو توی اینستا نوشته بودم اما اینستام که ترکید دیگه الان یادم نمیاد داستان چی بوود :/

حافظه ام داغون شده :دی 

ولی تا اونجایی که یادم میاد چون از 17 دی تشییع نداشتیم خیلی دلم برای تشییع تنگ شده بود و یه روز قبل از این تشییع با خودم گفتم ای خدا کاش دوباره شهید بیارن 

هروقت این جمله رو میگم به 24 ساعت نمیشه که خبر تشییع شهدا رو می دن :)))

خب یکساعت بعد از گفتن این جمله ام توی کاناال تکرییم شهدا پیام گذاشتن که تشییع شهیدی از کتایب حزب الله هست ...

تاحالا تشییع یه شهیدی که توی کتایب حزب الله باشه نرفته بودم و خب خیلی ذوق و شوق داشتم 

جذاب بود برام 

بعد که رفتیم دیدم شال گردنی کتایب میدن به مردها 

غصه مرگ شده بودم منم می خواستم

بعدش  که رفتیم داخل یاط حرم واسه نماز شهید ، دیدم دوتا از دوستام که توی تشییع رفتنها باهاشون دوست شدم از اون شالها گردنشون انداختن :(

پرسیدم از کجا اوردید 

گفتن ذاشتن به خانوما میدادن 

اشکم دراومده بود :)))

رفتم به یه اقاهه گفتم اقا شالتون رو می خواید ؟

گفت اره و من ضایع شدم :)))

بعدش هم که رفتیم گلزار و تدفین و الی اخر !

 اسم شهید هم شهید محمد شریف بود ! 

همین 


  • مهجور

تشییع سه شهید 17 دی 94 !

مهجور | جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ب.ظ | ۱ نظر

الان ساعت :

1:24

تاریخ :

94/12/13

هیچ چیزی از این تشییع به خاطر ندارم !

اسم شهدای فاطمیون :

1.شهید سیدمهدی حسینی 

2.شهید سلیم سالاری

شهید تیپ زینبیون :

شهید سیدحسن دین شاه 



فقط یه نکته ای رو بگم 

شهید سلیم سالاری و شهید سدمجتبی حسینی که 29 مهر تشییعشون بود و شهید سیدمضطفی موسوی که 7بهمن تشییعشون بود و قطعا خاطره اش رو خواهم نوشت ، هرسه شون توی عملیات بصری الحریر توی تاریخ اول اردیبهشت 94 شهید شدن و پیکرهاشون افتاد دست دشمن که بعدش الحمدلله پیکرهاشون تبادل شد و  خانواده هاشون از چشم انتظاری بیرون اومدن ....


  • مهجور

30 اذر 94 تشییع 4شهید ودوشهید !

مهجور | جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۷ ب.ظ | ۱ نظر
الان ساعت :  
1:13
تاریخ : 
94/12/13
نکته مهم این هست که متنی که الان زیر این نقطه چینا قراره گذاشته بشه توی تاریخ 4دی نوشته شده :))
...........................................................................



سی اذر 94 دوشنبه بود و صبح سومین سالگرد تدفین شهدای گمنام رو توی دانشگاهمون داشتیم

صبح حدودا ساعت ده بود که داشتم می رفتم که برم سالن شیخ مفید برای رسیدن به همایش که دیدم کنار مزار شهید گمنام دانشگاه یعنی مزار شهید ستاریکه زارع یه ماشین شاسی بلند هست و خب می دونستم که برای داداش ستار هست اون ماشین و قطعا مامان ستار اونجاست .

زرنگی کردم و رفتم پیش مزار و تا مامانش رو دیدم سراسر وجودم پر از شوق شد .

رفتم مامانش رو بوسیدم و احوالپرسی کردم

البته ابجی ستارهم کنار مامانش بود .

بعدش رفتم سر مزار و مزار داداش ستار رو بوسیدم و یه فاتحه خوندم و یاعلی

به ابجی ستار گفتم شماها نمیاید سالن مفید ؟

گفت شما برید ماهم میایم

خلاصه رفتم و با فاطمه تقی زاده نشستیم روی صندلی های جلو وسالن هم خالی بود چون دم فرجه های امتحانا بود و بچه ها دیگه دانشگاه نمیومدن .

کم کم سالن شلوغ شد و فاطمه تقی زاده از کنارم بلند شد و رفت کمک و پذیرایی واز این کارا .

بعدش ریحانه سادات و زینب سلامی و فایزه که ترم اولی بود اومدن و فایزه سمت چپم نشست و ریحانه کنارم و کنار ریحانه هم زینب سلامی نشست .

رفیقم نیومده بود.....

همایش شروع شد و بعد از خوندن قران خانواده شهید اومدن و بعدش اقای سلیمانی روایتگری کرد و بعدش هم گروه تواشیح جانبازان سرود خوندن

اسم اون اقاهه که از سمت چشم نابیناست اقای بابکی هست و یکی دیگه شون هم اقای دوازده امامی ..

اسم بقیه رو نمی دونم

البته اقای بابکی برای ی دوست دیگه اش که جانباز هست حکم دست رو داره چون دوستش دست نداره ...

خلاصه بعدش گروه تئاتر نمایش اجرا کرد و بعدش هم خانواده شهید اومدن بالا که حرف بزنن

برادر شهید پشت میکروفون رفت و یه ذره از وصیتنامه ستار رو خوند و بعدش هم پدر شهید نتونست حرف بزنه و از اونجایی که مامان ستار یه ذره بهتر حرف میزنه ، ایشون یه ذره صحبت کردن و بعدش هم تمام .

رفتیم که بریم بیرون که بریم مسجد دانشگاه برای نماز که اقای کرمی رو دیدم

مسئول نهاد رهبری دانشگاه و راجع به مخالفت با تشییع شهید عدیل حسین توی روز دانشجو باهاشون ی ذره بحث کردم

البته ریحانه و مریم بیگی و حمیده میرانی هم بودن ..

بعدش رفتیم که بریم مسجد که به حمیده و ریحانه گفتم تشییع هست میاید ؟

حمیده گفت با کمال میل و ریحانه گفت مامانش گفته زودی بره خونه

خلاصه اینکه نماز که تموم شد رفیقم هم اومده بود مسجد منتها چون کلاس داشت نمی تونست بیاد تشییع ...

با حمیده وریحانه رفتیم سمت حرم ومن وحمیده پول نداشتیم و ریحانه مارو حساب کرد ..

توی راه همش مسخره بازی در می اوردم و چرت می گفتم که بچه ها تشییع تموم شدو من نرسیدم

البته این جمله ای هست که همیشه توی همه ی مراسمات تشییع میگم

بچه ها داشت حالشون از این همه استرسی که بهشون می دادم به هم می خورد

گفتن فاطمه سادات بسه دیگه....

گفتم باشه ولی

بعدش کانال عوض کردم که وای یعنی عاشق حسین هم منو دوس داره ؟

دل به دل راه داره ؟

یعنی عاشق حسین چه شکلی می تونه باشه ؟

یهووو دم در ورودی شبستان یعنی ته پل اهنچی روی یه ستون برق عکس عاشق حسین رو زده بودن که ازش عکس گرفتم و همون لحظه یاد شیخ کمیل باقرزاده افتادم

فرزند سردار باقرزاده

اخه خیلی شبیه بودن :/

بعدش رفتیم و رسیدیم وب گوهرشاد پیام دادم که کجاست که یهو دیدمش 

......................................................

باقی خاطره رو ننوشتم و چیزی هم یادم نمیاد !!

همین 

................................................................

اسم شهدا :

1.شهید عیسی امامی 

2.شهید علی هاشمی 

3.شهید اسماعیل احمدی

4. شهید عاشق حسین

این دوتا شهید رو تشییع کردن ولی تدفین نکردن :

1.شهید رضا محمدی 

2.شهید سلطانعلی رحیمی

  • مهجور

تشییع شهید محسن مسعودی 20 اذر94 !

مهجور | جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ب.ظ | ۰ نظر
این که دارم الان مینوسیم دلیلش یه فراقت از هر کار اضافه ای هست که داشتم !
ازاد ازاد ازاد 
امروز شاید چندبار مطلب بذارم :)
ساعت الان :
12:57
تاریخ : 94/12/13
..................................................................................................

این متن رو همون روز تشییع شهیدمسعودی نوشتم : 

دیروز بدلایلی نشد بریم بهشت و امروز یازده صبح با گوهرشاد قرار گذاشتیم که بریم و بعدش هم بریم نماز جمعه و تشییع 
ولی خب تابریم بهشت و برگردیم و برسیم به حرم ، نماز ظهر رو خونده بودن و منم استرس گرفتم که دیگه تموم شد 
این جمله ای هست که همیشه توی همه ی تشییع ها می گم 
رفتیم سریع نماز ظهر و عصر رو خوندیم و بعدش رفتیم خیابون شبستان در انتظار اومدن شهید ...
شهید رو اوردن و بعدش راهی گلزار شدن ..
خب واسه اینکه بتونیم عکسهای بهتری بگیریم ، جلوتر از جمعیت رفتیم و رسیدیم گلزار و پنج دقیقه بعدش شهید رو اوردن 
هعی ب گوهرشاد گفتم بیا وایسا اینجا کنار من ، 
گفت نه ی عکس بگیرم بعدش تو برای من جا بگیر تا منم بیام :/ولی خب این حرف عملا عملی نشد و رفتم ی جایی وایسادم ک تابوت شهید رو گذاشتن جلوی پام ... درحد مرگ ذوق زده شدم و دستمو زدم به تابوتش و بوسیدم ...
بسی حال داد ... راحت عکس و فیلم گرفتم ..
حس پیروزی محض بود :)))
بعدش هم ک شهید رو گذاشتن داخل قبر ، یه پاسدار بصورت خودجوش دوربینو ازم گرفت و از اون لحظه ها فیلم گرفت ..
بعدش با کمک دختر شهید شعاعی تونستم اون برگه ی اسم شهید رو که روی تابوت زدن بگیرم ...
یه تیکه هم از پرچم شهید قسمتم شد که باید بین بچه ها تقسیمش کنم ....
بعدش یا گوهرشاد و رفیقم و معصومه و .. رفتیم چایی خوردیم و بعدش با گوهرشاد رفتیم بین قطعه ها می گشتیم ...
من رفتم سرمزار شهید کمال کورسل و گوهرشاد هم ی جای دیگه بود ...
 بعد تو حال و هوای خودم بودم ک ی دختره ازم پرسید شما شهدا رو میشناسید ؟؟
گفتم چندتاشونو میشناسم و ازش پرسیدم که اولین باره میان اینجا ؟
گفتن نه ولی عاشق شهدان و ازتهران میان و مزار بابابزرگش اینجاست ...
منم داستان کمال رو براش گفتم و اشک توی چشماش جمع شد ...
برام جالب بود اخرش گفت دوست دارم منم پسر بودم و مدافع حرم میشدم ... شمارمو گرفت و دوست شدیم :) 
اینم داستان تشیبع امروز
........................................................................
شهید محسن مسعودی یکی از شهدایی هست که براش سنگ مزار درست کرده بودن و روش نوشته بودن شهید جاویدالاثر شهید محسن مسعودی :)
ولی خب الحمدلله بعد از سی و چندسال برگشت و ......
  • مهجور

تشییع پنج شهید مدافع حرم تیپ زینبیون 16 اذر94 !

مهجور | جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ب.ظ | ۰ نظر
ساعت الان : 
12:31
به تاریخ 94/12/13
............................................................................................
صبح که از خونه اومدم بیرون دیدم کلا زمین سفیده 
بله برف اومده بود !
اولین و اخرین برف زمستون 94 قم ..
روز دانشجو بود و خب کلاس هم نداشتم اما به هوای اینکه قرار هست این چندتا شهیدی که ساعت دو تشییع بشن رو توی دانشگاه های شهر بصورت نمادین تشییع کنن ، رفتم داشگاه !
ساعت نه همایش روزدانشجو شروع شد و امسال مزخرفتر از سال قبل !
اخر همایش که شد هعی منتظر که یه نفر اعلام کنه که قرار هست شهید بیارن اما هیچ خبری نشد 
رفتم ازچندتا از مسیولا سوال کردم اوناهم مطلع نبودن !
خب همایش تموم شد و رفتم سمت ساختمون خودمون و اونجا هم از از این واون سوال کردم که متوجه شدم بخاطر یه سری ناهماهنگی ها مسیولای دانشگاه مطلع نبودن !
خب وقتی دیدم خبری نیست رفتم به سمت حرم چون گوهرشاد حرم منتظرم بود !
برف هم هعی شدید و شدیدتر میشد ...
رسیدم حرم و ساعت یک شده بود تقریباو تشییع ساعت دو بود !
گوهرشاد اومد و بعدش معصومه زنگ زد که داره میاد و منتظرش باشم...
وقتی معصومه اومد ساعت یک و نیم بود و البته دوتا فلافل هم خریده بود و اومده بود و نمیدونست که گوهرشاد هم همراهمه 
خلاصه اینکه اون دوتا فلافلو سه نفری خوردیم و توی اون سرما و برف حرکت کردیم به سمت مسجدامام حسن ...
از اونجایی که من ادم استرسی ام ، روی برف ها میدوییدم 
رسیدیم مسحد و بعد هم ازاونجا به سمت حرم ...
خب چون برف میومد ، تشییع بشدت خلوت بود و جز من و گوهرشادو معصومه شاید پنج تا خانوم دیگه هم بودن !
اقایون هم تعدادشون کم بود !
ازاونجا رفتیم بهشت معصومه 
سرما انقدر فشار اورده بود که کلا دوربینو جمع کردم گذاشتم توی کیف و فقط به فکر گرم کردن خودم بودم :)))))
یکی از بهترین تشییع هایی بود که رفته بودم ...
راستش بقیه اش رو یادم نمیاد :دی 
یادم اومد
وقتی اومدم خونه دیدم توی شبکه ها ی مجازی یه عکس از تشییع مظلومانه ی شهید مدافع حرم در دانشگاه قم منتشر شده !
بعد که پیگیری کردم متوجه شدم شهید رو اوردن مسجد دانشگاه و خب چون اونروز هوا برفی بود قطعا دانشگاه خلوتتربود و البته مسجد دانشگاهمون فقط برای اقایونه در بیشتر روزهای سال مگر اینکه یه برنامه ای هم باشه !
و اینگونه شد که بخاطر اطلاع رسانی ضعیف ، تشییع نمادین اونجوری برگزار شده بود !
همین 
.........................................................
اسم شهدا : 
شهید اقبال حسین 
شهید سیدهلال حسین 
شهید سیدعدیل حسین 
شهید مدثرخان 
شهید مهدی حسین 

  • مهجور