برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

برخیز از این خواب گران ای مهجور

جز فیض وجود او نباشد هرگز

ناجی ...!

مهجور | جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۴ ق.ظ | ۱ نظر

الان که شروع کردم بنویسم ساعت ۱:۱۰ نیمه شب جمعه دو مرداد نودوچهار


حوصله ام که سر میره باید بنویسم 

مثلا بگم چی الان ؟!

هوم ؟!

امروز رفتیم مراسم تشییع شهید ابراهیمی ..

مدافع حرم 

 عادی شده برام :| 

خیلی سال دیگه که بگذره با دست راست میزنم رو پشت دست چپ که هعی وای من 

چرا بیشتر استفاده نکردم ؟!

ولی الان مث یخ بدون اشک و بدون توجه میرم مراسمات تشییع و خیلی شیک عکس می گیرم و خب شهیدجان خدافظ مارفتیم به عمه و عمو و خدا و اینا سلام برسون ....

تازه شهدا نیاز ندارن که همش براشون گریه کنی بزنی تو سر خودت :/ 

همین که من میخندم کافیه :D

شاد میشن از شادیم 

ولی 

دوس دارم بهتر بشم 

ولی نمیشه 

چرا ؟!

خب خُل جان اون گناها هس ک کِیف میکنی وختی انجامشون میدی 

همونا مانع شدن 

البته اینم بگما 

هم باعث سقوطت شدن هم باعث عروجت 

البته خنگ تر از اونی هستی که بفهمی چجوری میشه عروج کرد :( 

القصه 

خدا حوصله ام سررفته بود 

گفتم بدونی که میدونم اثر وضعی گناهام روی ، آدمهایی هم ک باهاشون دوست هستم اثر میذاره ...

دست به هرکاری می زنم بجای اینکه دُرُست بشه خراب تر میشه ..

با یه نفر که دوست میشم می بینم یهو طرف خوب بوده ها ولی از وختی من باش دوست شدم اوضاش داغون میشه ..

خدا ببخشیدا 

ولی خواهشا این زجرها ی ذره سخته 

لااقل بذار خودم فقط تو گناهام بسوزم نه بقیه ..

و البته یه تیکه چوب ک توی جنگل آتیش می گیره کل جنگل باهاش میسوزه 

مگه اینکه ی ناجی پیدا بشه آتیش اولیه رو خاموش کنه ...

خیلی پرووو هستم میدونم 

ولی 

خدا یه ناجی بفرست لطفا 

خودم دیگه زورم نمیرسه بهش 

نفسمو میگم 

سیاه شده 

چرک شده 

عفونی شده 

کمک کن خدا 

خدا 

کمک 

خدا ؟!

کمک 

باشه ؟! 

افرین

  • مهجور

نظرات  (۱)

من تو کف اون «آفرینِ» آخر متنم!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">