دانشگاه ...!!!
بسم الله
الان ساعت 23:05 روز 14 شهریور 95
.............................................................
ابجیم روبه روم نشسته و هرچی بهش میگم پاشو برو بالا
میخوام فکر کنم
نمیره !
خودش میدونه وقتی میخوام فکر کنم باید تنها باشم وهچ بنی بشری دورم نباشه !
یا مثلا عصر رفتم حرم و ابدا دلم نمیخواست باکسی برم و ناچاراااااااااا عروسمون همراهم اومد و اون جوری که میخواستم حرم بهم خوش نگذشت !
فردا باید حتماااا هم برم حرم و هم گلزار تا اون خلاء ی که توی وجودم هس پر بشه !
الان قشنگ حس می کنم یه چیزی رو کم دارم
یه غذایی به روحم نرسیده و روحم گشنشه ! بعد وقتی هم ادم گرسنه اس همش ناآرومه و حوصله هیشکیونداره !
اصلا پست راجع به دانشگاهه :/ چرا دارم اینارو میگم :/
خب الان که رسیدم به اینجا میبینم که حوصله نوشتن راجع به دانشگاهو هم ندارم ...
البته غروب توی گوشی یه سری چرت و پرت نوشتم طبق معمول اما خب ...
.
.
.
.
.
پ.نون : یه سری یه عکس از حرم گذاشتم توی اینستا و یکی از فالورا اومد نوشت که کاش از حضرت معصومه خودشو بخوایم نه حاجتامونو
البته تیکه انداخت ...
ولی
تا الان اصن روم نشده از خانوم چیزی بخوام !
شاید ضعف منه !
قبول
اصن من ضعیف ...
ولی چجوری آدم بیاد خودشو در حد حاجت های کوچیک ، کوچیک کنه و بگه من این و این و این رو میخوام و تا ندی فلان و بهمان ...
نمیفهمم یه سری شرط و شروط گذاشتنارو
که باید بدی
اگه ندی دیگه حرم نمیام مثلا
انگار ایمه مسخره ی ملتن ! همسنشونن !! بچه بازیه این کارا جدی !
وختی اینجور میگن ومیگیم یعنی بابا من شمارو واسه دوران بدبختی ومشکلاتم میخوام نه واسه دوران خوشی و خوشانم !
( شده ایمه رو واسطه قرار بدم که به خدا یه چیزی بگن ، مثلا بگن خدایا این مخلوق بدبختت فلان خواسته روداره ، ولی اصن روم نشده از خود خودشون یه چیزی رو بخوام ! )
البته اگه بفهمم کارم اشتباهه شاید یه روزی خواسته هامو ازشون بخوام !
نمیدونم
هیچوقت ادم یه شخصیت ثابت نداره و مث سینوس کسینوس میچرخه و بالا پایین میکنه !
ولی
جدی جدی خوش به حال اونا که یه نقطه عطف دارن از قعر رو بالا و بی نهایت ....
.
.
.
.
.
.
مث نوار قلبه ، نمودار زندگیم !
- ۹۵/۰۶/۱۴