راهیان عشق
بسم الله
ساعت الان 23:33
دارم توی موبایل تایپ می کنم و انگشتام درد میکنه
اما دوست دارم الان بنویسم
بنویسم ک این راهیانم رو مدیون یه شهید پاکستانی هستم
شهیدی ک من حرفاشو نمیفهمم
ولی اون خوبببب حرفای منو میفهمه
شهید مظاهر حسین
هنوز ک هنوزه توی شوکم که چی شد با ی توسل ب ی شهید مامان بابام رضایت دادن ب رفتن ...
چی شد ک با توسل ب شهدا ، رفتن گوهرشاد و دوستش جور شد
چی شد ک دانشگاه گوهرشاد ایناهم به دانشگاه ما ملحق شدن و همه باهم میریم ....
همه ی اینارو وقتی برگردم از سفر باید بنویسم ..
چقدر دوست دارم ک این اخرین باری باشه که میرم راهیان و به شهدا قول میدم و نزنم زیر قولم ....
کاش این اخریش باشه و مث سالهای قبل نباشم ....
خیلی خوابم میاد ولی چون استرسی ام خوابم نمیبره :)))
خب همین
م هجور13
94/12/18
.
.
پ نون : قطعا بجای شهدای مدافع حرم هم قدم برمیدارم ....
- ۹۴/۱۲/۱۸